از آن ور بام افتادن
نویسنده:
مترجم:

مادر که در میانه پلهها بود، با صدای بلند گفت: «بله، باز هم عقبتر برو!» در همین حال، مادر به پشتبام رسید، اما ناگهان صدای جیغی از خانه همسایه شنید. با نگرانی به پایین نگاه کرد و دید که پسرش در آغوش همسایه است! مادر که از ترس زبانش بند آمده بود، با دلهره پرسید: «پسرم سالم است؟» همسایه جواب داد: «پسرت سالم است، اما آنقدر نگرانش شدی که به جای آن طرف بام، از این طرف بام افتاد!»
10 شماره آخر
پربازدیدترین اخبار